سخت ترین سال کاری
توی نوت گوشیم این متن رو پیدا کردم. متن مربوط به سال ۱۴۰۰ هستش. زمانی که اجاره ی انباری که مستاجرش بودم، به یکباره توسط موجر شد ۴۲ میلیون تومان. مجبور شدم، ماشینم را بفروشم. وام های میلیاردی بگیرم. رشوه های سنگین بدهم و کلی به دردسر بیفتم تا هر طور شده یک سوله بخرم!
سخت تر از شروع کار با سرمایهی هیچ در یک زیر پلهای که صاحبِ بدجنسش هر روز مسخرهام میکرد و بهم میگفت جوجه دانشجوی فُکُلی.
سختتر از سرمای جان فرسایی که با موتور از این سر شهر به اون سر میرفتم و مرسولات رو تو زمستان سیاه به دست مشتری میرسوندم.
سخت تر از گرمایی که سر ظهر یک تابستان جهنمی، روی موتور، تقاطع رجایی– بعثت از حال رفتم و از شدت ساییده شدنِ بدنم با آسفالت داغ و سوزان، تاول های آبدار، تا مدتها روی بدنم بود؛
سختتر از شبهایی که بخاطر نداشتن پول مجبور بودم در شهر قم، جلوی حرم، بخوابم.
سخت تر از روزهایی که بی پولی تمام اعتماد به نفسم را گرفت…
سخت تر از روزهای تنهایی، بی کسی… امسال، سال هزار و چهارصد، سخت تر از همهی سالهای کاری بر من گذشت.
اجارهی انبار دو و نیم برابر شد! چهل و دو میلیون تومان! به مالک انبار گفتم میشود به خاطر خدا رحم کنی؟ گفت من به خداباور ندارم! اما حاجی صدایش میکنند. حاج حسین…
شرایط روز به روز سخت تر شد.
جملهی کلیدی نیچه که هر که چرایی زندگی را دریافت با چگونگیاش کنار خواهد آمد و شرح و بسط فرانکل از لوگوتراپی گاهی به فریادم میرسید اما گاهی فکر و خیال هم سراغم میآمد.
احساس ضعف شدید میکردم
به دنبال پایان بودم!
آدمها و کسانی که ادعای آدمیت و انسان بودن داشتند آزارم میدادند.
طاقتم طاق شده بود!
این روانشناسی های مثبت اندیشی بیشتر حالم را خراب میکرد!
زندگی تمامش رنج است…
پذیرش این رنج و اندوه و ماتم و سوگ خودش حکایتی است
این جمله پیتر سنگه را همگی شنیدهایم که میگوید: بسیاری از مشکلات امروز ما حاصل راهحلهای دیروز ما هستند.
من متاسفانه خیلی دیر با تفکر سیستمی آشنا شدم خیلی دیر پنجمین فرمان پیتر سنگه رو مطالعه کردم.