نزدیک به پنج سال معلم زبان آموزش و پرورش بودم.
از سال ۸۸ تا ۹۲ تو برخی از مدارس غیردولتی شرق تهران در مقطع دبیرستان تدریس میکردم.
یک روز تصمیم گرفتم که کار خودم رو به صورت تمام وقت ادامه بدم و تدریس رو کنار بذارم. این کتاب رو توی کتابخونه ام پیدا کردم.
دستخط عموم هست. عموم پزشک متخصص بیهوشی بیمارستان آیت الله کاشانیه.
فکر میکنم ۱۶-۱۷ سالی هست که ندیدمش. آخرین بار تشییع جنازه ی پدر بزرگم دیدمش.
من سال ۹۳ اواخر اردیبهشت ماه به تمامی مدارس و آموزشگاه ها اعلام کردم که برای ترم تابستان و سال جدید تحصیلی دیگه تدریس نمیکنم.
نقطه ی عطفی برای ادامه ی کارم بود.
از این جهت که بسیاری از اتفاقات قبل و بعد از این نقطه به شدت متفاوت بود؛ روز آخر استرس داشتم اما تصمیم رو گرفته بودم دیگه باید یه جایی این تصمیم رو میگرفتم.
الان در این نقطه ای که ایستادم علی رغم تمام مشقاتی که در مسیر داشتم و کشیدم «به شدت» راضی ام
به شدت علاقه دارم توصیههای شما به عنوان یه فرد موفق رو به یه جوون ۲۰ ساله و پشت کنکوری رو بشنوم/بخونم.