Read Time:2 Minute, 5 Second
سالهاست که اوقات فراغتم عجین شده با مطالعهی زندگینامهی بنیانگذاران و صاحبان برندهای ایرانی. با مطالعهشون کلی انرژی و حس خوب میگیرم. با شکستشون تجربه کسب میکنم و به فکر فرو میرم و حالم بد میشه.
مطالعه بیوگرافی ها
تو یکی از پستهای قبلیم گفته بودم که چقدر به مطالعهی بیوگرافی آدم حسابی ها علیالخصوص کارآفرینها و صاحبین مشاغلِ موفق علاقه دارم. علی رغم اینکه خیلی از آثار رابرت کیوساکی و دارن هاردی و برایان تریسی و آنتونی رابینز و رولف دوبلی و … رو مطالعه کردم/
اما اعتقاد دارم که هیچکدومشون به اندازهی مطالعهی زندگینامهی افرادی مثل خانواده خسروشاهیها (صاحبان برندهای مینو، تولیددارو و تولی پرس و … که همه رو بعد از انقلاب، به اسم بنیاد مستضعفان مصادره کردند) و حاجی تقی برخوردار (موسس قوه پارس، رادیو و تلویزیون پارس و صاحب کلی برند و شرکت خفن و کارآفرین برای بیست و یک هزار شغل که اونم به سرنوشت خسروشاهیها دچار شد) و برادران خیامی (ایران ناسیونال/ایران خودرو) و علی اکبر رفوگران (خودکار و عطر بیک) و حتی غلامعلی سلیمانی ( کاله) و ایوب پایداری (بستنی میهن) و حاج محمدکریم فضلی ( گلرنگ ،کوروش ، افق کوروش ،اویلا ، فامیلا و…) بهروز فروتن (بهروز) و … مدل ایرانیزهی کاربردیتر و مفیدتری برای کار کردن در ایران هستش.
شاید یکی از مهمترین دلایل شکست بامیلو هم استفاده از مدیرهای اون ور آبی بود که نتونستن خودشون و دانش شون و تجربهشون رو با شرایطِ متفاوتِ اقتصاد ایران، وفق بدن. اساسا وقتی هم دانشگاه برای پاس کردن واحدهای جامعه شناسی و علوم سیاسی و اقتصاد، منابع خارجی و ترجمه شده رو میخوندم، میدیدم که هیچ کدوم برای تحلیل وقایعِ ایران به من چارچوب خاصی نمیده.
ایران یه موقعیت کاملا متفاوتی هست که همین امروز، نَوَد میلیونمون به ارزش یک پراید شد؛ اقتصاد کل دنیا مبتنی بر عرضه و تقاضا هستش اما ایران جای دیگهای هست با مختصات و مشخصات منحصر به فردی که همچنان راه برای موفقیت در آن وجود دارد اما با شیوهی ایرانی آن. از اصل موضوع دور شدم. سالهاست که اوقات فراغتم عجین شده با مطالعهی زندگینامهی بنیانگذاران و صاحبان برندهای ایرانی. با مطالعهشون کلی انرژی و حس خوب میگیرم. با شکستشون تجربه کسب میکنم و به فکر فرو میرم و حالم بد میشه.
پ. ن: دو تا کلیپ به هم چسبانده شده در پست هم مربوط میشه به سومین سفرم به چین در سال نود و پنج.
پ. ن: دو تا کلیپ به هم چسبانده شده در پست هم مربوط میشه به سومین سفرم به چین در سال نود و پنج.