0 0
Read Time:2 Minute, 22 Second

دیگه نیازی نبود همه رو از خودم راضی نگه دارم؛ دست به عصا راه میرم و از اینکه مبادا خِشَکَم پاره بشه قدم بلند بر نمیدارم اما ترسی هم از شکست ندارم. قضاوت دیگران اساسا برام پشیزی ارزش نداره و چند تا رفیقِ جان دارم که صحبت باهاشون حالمو جا میاره. دیدی گفتم‌های دیگران بیشتر جنبه فان داره که  بزرگترین ریسک از نظر من ریسک نکردن هستش. نهایتا فهمیدم که به قول  دارن هاردی تنها راه رسیدن به موفقیت از طریق انجام کارهای معمولی، غیرجذاب، غیر مهیج و گاهی اوقات نظم وترتیب‌های سخت روزانه‌ای ست که در طول زمان،بدست میاد

ترس از شروع

همیشه برای شروعِ یه کار جدیدی ترس داشتم و کلی حساب کتاب میکردم که همه چیز طبق برنامه پیش بره و مبادا اتفاقات غیرمترقبه‌ای بیفته که اگر میفتاد کلی حالم گرفته میشد و میخورد تو پَرَم؛ تا اینکه به مرور زمان به این نتیجه رسیدم قرار نیست همه چیز طبق خواسته و دو دو تا چهار تای من پیش بره و اتفاقاتی هست که همیشه غیرقابل پیش بینیه.

یواش یواش سعی میکردم ریشه‌های ترسم رو پیدا کنم و بتونم به این فوبیای لعنتی فائق بیام.بعد از مدتها تونستم ریشه‌هاش رو پیدا کنم: شکستهای گذشته و ترس از وقوع یه شکست دیگه، دیدی گفتم‌های دیگران و قضاوتشون و واهمه از انگشت نما شدن، نداشتن یه پشتوانه و پشتیبانی که تو لحظات سخت به دادت برسه و با یه جمله‌ی  بی خیال بابا  همه چی درست میشه روی من حساب کن حالتو خوب کنه؛

نداشتن پس‌انداز و پشتوانه‌ی مالی برای کوچکترین حوادث غیرمترقبه و قِصَّ علی هذا. از زمانی که یادمه به رابطه  علیت (علت و معلول) و ریشه‌یابی مسائل خیلی علاقه داشتم و از طرفی اعتقاد کَمَم به تقدیر و شانس و قضا و بلا (که بر حسب تجربه روز به روز هم کمتر شده) کار رو برام سخت‌تر میکرد و نمیتونستم فرافکنی کنم؛ و باید علت رو تو وجود خودم میجستم. (دیوانه‌تر از خویش کسی میجستم، دستم بگرفتند و به خویشم دادند *سعدی* )

حالا این تنِ خسته‌ی از قضاوت دیگران باید به درمان این فوبیا می‌پرداخت. توی پایان‌نامه‌ام با نیچه آشنا شدم، با شخصیتش خیلی حال کردم (یاد دیالوگ  میرطاهر مظلومی تو گشت ارشاد افتادم: ‫یک شب نیچه اومد به خوابم/سیبیل هاش رو داد بالا/لباش رو چِسبوند رو لبام/من رو بوسید/از اون لحظه به بعد هر کی رو ببوسم به آرزوهاش میرسه )

سه تا جمله از نیچه منو نجات داد، دائما تکرارشون میکنم شما هم بکنین راه دوری نمیره:

یکبشو آن که هستی

دو. کسی که چرایی زندگی را بداند با هر چگونگی خواهد ساخت

سه. هر آنچه مرا نکشد قوی‌ترم میکند

جمله دوم کلی تناقض داشت با شخصیت نیچه‌ای که میگفت: خدا مرده است!!!

 

About Post Author

مهدی عزیزی

مهدی عزیزی هستم. همسری مهربان، پدری فداکاری و کارآفرینی دلسوز
Happy
Happy
0 %
Sad
Sad
0 %
Excited
Excited
0 %
Sleepy
Sleepy
0 %
Angry
Angry
0 %
Surprise
Surprise
0 %
مهدی عزیزی
ma.azizi@yahoo.com
مهدی عزیزی هستم. همسری مهربان، پدری فداکاری و کارآفرینی دلسوز

Average Rating

5 Star
0%
4 Star
0%
3 Star
0%
2 Star
0%
1 Star
0%

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *